فلسفه توزیع فی‏ء

پدیدآورعبدالله جوادی آملی

نشریهپاسدار اسلام

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 5000 بازدید
فلسفه توزیع فی‏ء

آیه الله جوادی آملی

جلوگیری از تکاثر و مبارزه با فقر)

«و ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب‏ولکن الله یسلط رسله علی من یشاء و الله علی کل شی‏ء قدیر ما افاء الله علی‏رسوله من اهل القری فلله و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن‏السبیل کی لا یکون دوله بین الاغنیاء منکم و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه‏فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب: (1)
و آن چه را خدا از آنان به رسم غنیمت‏عاید پیامبر خود گردانید [شما برای تصاحب آن] اسب یا شتری بر آن نتاختید، ولی‏خدا فرستادگانش را بر هر که بخواهد چیره می‏گرداند و خدا بر هر کاری تواناست.
آن چه را خداوند از اهل این آبادی‏ها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول وخویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم]در میان ثروتمندان شما دست‏به دست نگردد! آن چه را رسول خدا برای شما آورده‏بگیرید [و اجرا کنید]، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید; و از [مخالفت] خدابپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!»

دو نکته ادبی

در آیه دوم دو نکته ادبی وجود دارد:
یکی این که آیه عطف نشده و نفرموده «و ما افاء الله‏» چون تقریبا بیان حکم‏فقهی همان اصل قبلی است. در آیه قبل حکم فقهی مشخص نشد بلکه فرمود: «و ما افاءالله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب‏» یعنی آن چه که ازاموال یهودیان بنی‏نضیر نصیب دولت اسلامی شد با دست رنج‏شما نبود پس شما نبایدتوقع داشته باشید. اما چه باید کرد؟ این مشخص نشد. لذا حکم فی‏ء را به طوری که‏هم شامل اموال بنی‏نضیر بشود و هم شامل سایر فی‏ءها در آیه بعد بیان فرمود از این‏جهت واو عاطفه را ذکر نکرد.
نکته دوم آن است که کلمه «فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب‏» در آیه دوم‏نیامده چون همان حکم مشخص است; یعنی در بیان فی‏ء است; فی‏ءای که بدون دست رنج‏مسلمین حاصل می‏شود لذا در آیه دوم «فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب‏»
نیامده، یعنی مالی که بدون رنج و جنگ نصیب دولت اسلامی شود باید در این شش سهم‏صرف بشود:
«فلله و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل‏» این‏کلمه «لله‏» حکم فقهی دارد، گرچه حکم تکوینی آن محفوظ است. نظیر «اطیعواالله و اطیعوا الرسول‏» (2) که یک حکم فقهی دارد گرچه در اطاعت تکوینی هم مطیع‏حق‏اند.

فلسفه توزیع فی‏ء

حکمی که معلل باشد هم ظهورش تام است و قوی و هم در برابرسایر احکام قدرت مقاومت دارد، حکم این کریمه معلل است فرمود: «کی لایکون دوله‏بین الاغنیاء منکم‏».
در جاهلیت چه جاهلیت پیشین، چه جاهلیت کهن و چه جاهلیت تازه جنگ را یک‏کشور گشایی می‏دانستند و هر کس پیروز می‏شد ذخایر و اموال را هم به غنیمت می‏برد.
چیزی به این ضعاف نمی‏رسید مگر مال اندک. آل فرعون در جاهلیت اولی این شعار راداشتند که «قد افلح الیوم من استعلی‏» (3) هر کس پیروز شد، و زد و بند کرد اورستگار شد. این شعار در جاهلیت ثانیه و ثالثه هم ظهور کرد. در صدر اسلام نیزهمین شعار بود که «من عز بز» یعنی هر کس عزیز و غالب شد بزاز می‏شود. بز یعنی‏«سلب‏» «من عز بز» یعنی «من غلب سلب‏»، هر کس پیروز شد می‏رباید. این شعاردر واقع همان شعار زمان جاهلیت‏بود.
وقتی جریان جلای وطن بنی‏نضیر مطرح شد به‏رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم همین پیشنهاد را دادند که شما هم همین‏کار را بکنید، یعنی مقداری از اموال را خودتان بگیرید و بقیه را در اختیار ماقرار بدهید. در این جا بود که همین آیه مورد بحث نازل شد که این چنین نیست که‏«من عز بز»،«من غلب سلب‏»، چون اولا: شما در این جا کاری نکردید و ثانیا: ماآمدیم که دفعا و رفعا از تکاثر و سرمایه‏داری جلوگیری کنیم: یعنی هم نگذاریم‏مال‏ها یک جا جمع شود و هم بکوشیم کسانی را که مال‏ها را یک جا جمع کردند اصلاح‏کنیم.
لذا این آیه که آمد معلل کرد. سر این که بعضی از آیات معلل است و بعضی ازآیات بدون علت، همین عنوان است. در جاهلیت عده‏ای از مشرکان و یهودیان سرمایه‏داربودند و گروه زیادی هم در رنج، سوره مبارکه «الهیکم التکاثر» آمده است که‏جلوی این کار را بگیرد; یعنی آن‏ها که ندارند به فکر تکاثر نیفتند و آن‏ها که‏دارند از خطر تکاثر نجات پیدا کنند. بعدها این چنین شد که خیلی از متمکنین ازتکاثر به کوثر رسیدند، نمونه آن داستان یک مرد انصاری است که آن را نقل می‏کنیم:
وقتی کریمه «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون‏» (4) نازل شد، مردی انصاری که‏وضع مالی‏اش خوب بود و باغی در مدینه داشت و در همان باغ چشمه آب می‏جوشید ودرختان را سیراب می‏کرد، به حضور رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رسیدو عرض کرد: اکنون که ما به مقام ابرار نمی‏رسیم مگر این که دست از محبوب‏های مادی‏برداریم، من گرچه اموال فراوانی دارم اما بهترین مال من همین باغ سرسبزی است که‏از خودش آب دارد. (در حجاز و مدینه باغی که مشجر باشد و از خودش آب داشته باشدبسیار کم بود، سرمایه‏های آن روز هم در همین حد بود نه در حد سرمایه‏های فعلی،اگر کسی در مدینه یک باغ مشجری داشت که آبش از خود باغ بود و تامین می‏شد این‏چنین شخصی متمکن بود) وی گفت: من همین باغ را در اختیار شما قرار می‏دهم نه‏اموال دیگر را، چون می‏خواهم به مقام ابرار برسم و تنها راه رسیدن به مقام ابرارهم این است که دست از محبوب بردارم و این باغ، محبوب من است.
البته برخی عبارت «مما تحبون‏» را در آیه فوق، «ما تحبون‏» قرائت کرده‏اند واین بدان معنا نیست که «ما تحبون‏» بوده و بعد به «مما تحبون‏» تحریف شده‏است، خیر چون هیچ جایی از قرآن دست نخورده است‏بلکه بدین معنا است که ما این‏کلمه «من‏» را چطور معنا کنیم، «من‏» را تبعیضیه بگیریم یا بیانیه، اگر من‏بیانیه گرفتیم «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون‏» یعنی حتی تنفقوا ماتحبون، باید از تمام محبوب‏ها صرف نظر کرد تا به مقام ابرار رسید. و اگر من‏تبعیضیه باشد همان «مما تحبون‏» خواهد بود; یعنی من بعض ما تحبون پس برای این‏که این‏ها از تکاثر نجات پیدا کنند و به کوثر برسند فاصله کم نبود اما این فاصله‏را عده‏ای پیمودند. سوره مبارکه «الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر» هم برای‏دفع خطر تکاثر بود حدوثا، هم برای رفع این خطر بود بقاءا. آنها که داشتند این‏تکاثر را رفع کنند، و کسانی که ندارند به دام تکاثر نیفتند. این مساله «کی‏لایکون دوله بین الاغنیاء منکم‏» هم این چنین است. آنها که دارند باید بکوشند تااز غنا نجات پیدا کنند و افرادی که ندارند تلاش کنند تا به دام غنا نیفتند، چون‏اگر افتادند نجات پیدا کردن مشکل است.
انسان غنی، انباردار ورثه است و هرچه ازعمرش بگذرد علاقه‏اش به مال بیش‏تر می‏شود، این طور نیست که علاقه به مال در دوران‏پیری کم بشود یا انسان بتواند از مال بهره ببرد، در دوران پیری این علاقه بیش‏ترخواهد شد و انسان یک انباردار زایدی است. لذا فرمود ما این کار را کردیم که:
«کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم‏».

اغنیا چه کسانی هستند؟

منظور از اغنیا شاید سرمایه‏دارها نباشند، چون غنی در مقابل فقیر است، اگرفقیر کسی است که موونه سال را ندارد و مستحق زکات است، غنی کسی است که قدرت‏اداره زندگی‏اش را دارد، همین که بتواند خود را اداره کند غنی است: «من کان‏غنیا فلیستعفف و من کان فقیرا فلیاکل بالمعروف‏». (5) پس شاید غنی در فقه اللغه‏قرآن به معنای سرمایه‏دار نباشد بلکه در مقابل فقیر باشد; یعنی مقصود از غنی کسی‏باشد که موونه سال را دارد.
در بین مسلمین، مهاجران غنی نبودند چون آن‏ها دست از همه زندگی کشیدند و درصفه مسجد مدینه سکنا گزیدند، اگر سخن از غنی است ممکن است در بین انصار اغنیابودند. «کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم‏»، گرچه خطاب به جمع است اما این جمع‏دو صنف داشتند: مهاجر و انصار، مهاجران گرچه طبق قضایای شخصی مشمول نیستند،بعدا ممکن است غنی بشوند ولی آن روز غنی نبودند اما انصار غنی بودند. نفرمود«کی لایکون دوله بین الاغنیاء» بلکه فرمود: «کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم‏»
اگر قرآن اجازه نمی‏دهد مال به مسلمانانی که مخارج سال خود را می‏توانند تامین‏کنند برسد چگونه اجازه خواهد داد به دست متکاثران برسد که: «جمع مالا و عدده‏یحسب ان ماله اخلده‏»(6) منظور از متمکنان، متکاثران نیستند چون قرآن آنان را بادید دیگری می‏نگرد، متمکنان کسانی مثل سلمان رضوان الله علیه و امثال ایشان‏بودند که هزینه سالانه‏شان را تامین می‏کردند و به فکر خود هم بودند. هزینه سالانه‏آن‏ها چند کیلو گندم یا جو بود، نه هزینه سالانه‏ای که ما توقع داریم. ما دلمان‏می‏خواهد همه چیز داشته باشیم بعد هم قرآن را بفهمیم و هم اهل سیر و سلوک باشیم‏و هم معنویت داشته باشیم و هم خواب خوب ببینیم. این شدنی نیست، این که ما خیال‏بکنیم خودمان جزء فقرا هستیم و اغنیا یعنی آن سرمایه‏دارها، اشتباه است،سرمایه‏دارها را قرآن با «الهیکم التکاثر» می‏کوبد نه با «کی لایکون دوله بین‏الاغنیاء منکم‏».
حال شما بررسی کنید و ببینید در صدر اسلام در جریان واقعه‏یهودیان بنی‏نضیر و بنی‏قریظه و بنی‏قینقاع و امثال آن، سرمایه‏داران انصاری چندنفر بودند، مهاجران که فقیر و مشهور به اصحاب صفه بودند، حتی برخی از آنان درمکه هم که بودند اصلا چیزی نداشتند. عده دیگر هم فقط کوخی داشتند و چند راس بز،نه اموال غیر منقول این‏ها را کسی می‏خرید و نه مشرکان اجازه می‏دادند اموال‏منقول‏شان از مکه به مدینه منتقل شود. اینها حاضر شدند با دست‏خالی به مدینه‏بیایند و در صفه بنشینند، و با زندگی فقیرانه دین خود را حفظ کنند.
محرک آنان در این کار عظیم این آیت قرآنی بود که «و کاین من دابه لاتحمل‏رزقها الله یرزقها و ایاکم‏» (7) این آیه مضمون‏اش این است که هر جنبنده‏ای که ازجایی به جایی می‏رود و اهل پس انداز نیست و روزی خود را به همراه نمی‏برد خدایی‏که این جا روزی او را می‏رساند جای دیگری هم که برود روزی او را خواهد رساند،پرنده‏هایی که اهل ییلاق و قشلاق‏اند، به فکر ذخیره و پس‏انداز نیستند، قرآن‏می‏فرماید این جنبنده‏ای که از جایی به جایی می‏رود و اهل پس‏انداز نیست و روزی خودرا به همراه نمی‏برد هر کجا باشد خدا روزی‏اش را تامین می‏کند.
آری، این آیه مهاجران را راه انداخت و گفتند حال که چنین است همان خدایی که‏در مکه ما را با این کوخ و دو راس بز تامین می‏کرد در مدینه هم تامین می‏کند،حالا از چه راهی تامین می‏کند ما چه می‏دانیم.
اینها از روی ایمان و با دست‏خالی از مکه به مدینه آمدند. پس مهاجرین که چیزی‏نداشتند، انصار هم چیزدار بودند اما نه به آن صورت که ما آن‏ها را سرمایه‏داربدانیم و اگر این کریمه آن طور بود که فرموده بود: «کی لایکون دوله بین‏الاغنیاء» ما خیال می‏کردیم اغنیاء همان سرمایه‏داران معروف هستند اما وقتی فرمود:
«کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم‏» معلوم می‏شود که مطلب خیلی دقیق‏تر از آن‏است; یعنی کسانی که وضع مالی‏شان تا حدودی رو به راه است از گرفتن پرهیز کنند;هم آن‏ها نگیرند و هم شما به آن‏ها ندهید، پس به چه کسی باید داد؟ به فقرا.

نحوه مبارزه پیامبر(ص) با فقر

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که‏مامور توزیع فی‏ء بود این چنین نبود که فقط نیاز مادی فقرا را تامین کند وبی‏کار بپروراند بلکه برای آن‏ها وسایل کار فراهم می‏کرد تا فقر را از بین ببرد نه‏این که به فقیر کمک کند.
همان جمله‏ای که از بیان حضرت امیر سلام الله علیه‏نقل شده است که فرمود: «لو تمثل لی الفقر رجلا لقتلته‏» اگر فقر در مقابل من به‏صورت مردی درآید او را خواهم کشت. پس می‏کشم نه این که فقیر را کمک بکنم.
کمک کردن به فقیر یک امر عاطفی است، و شاید کم‏ترین ثواب را هم داشته باشد،چون انسان وقتی فقیر را می‏بیند رنج می‏برد، لذا برای برطرف کردن رنج درونی خودبه سراغ فقیر می‏رود و خیال می‏کند این کار خدایی است در حالی که فقر را از بین‏بردن وظیفه است نه فقیر را کمک کردن.
البته فقیر را کمک کردن هم وظیفه است امااساس آن است که انسان نگذارد کسی فقیر بشود یا جامعه‏ای فقیر گردد.
قهرا کار و تولید را هم مسئول نظام اسلامی در اختیار جامعه قرار می‏دهد تا مردم‏فقیر نشوند. اگر مال در دست‏یک گروه خاصی نباشد و در جامعه توزیع گردد، این‏کار، خود به خود جلوی فقر را می‏گیرد.

شیوه کمک به فقرا (رعایت‏حد وسط)

غیر ازمبارزه با زمینه‏های فقر، گاهی کمک به فقیر لازم است که قرآن آن را نیز مشخص کرده‏است. گاهی انسان از روی ترحم و آن هم از اموال مانده به فقیر کمک می‏کند، که‏قرآن کریم آنرا نهی کرده و فرموده است: اگر خواستید به فقیر، مالی را بپردازیدحد وسط همین مال‏هایی باشد که به فرزندان و خانواده خود می‏دهید، همان غذای‏متوسطی که خودتان می‏خورید آن را بدهید منتها کمبود آن مسئله روانی را باید باقصد قربت جبران کنید; یعنی مالی را که به فقیر می‏دهید نه از روی ترحم بلکه بایداحترام‏آمیز باشد، چون انسان باید قصد قربت کند. قصد قربت‏با ترحم سازگار نیست،اگر از روی ترحم و دل‏سوزی باشد، پذیرفته نیست.
اصل این که انسان اگر چیزی به فقرا می‏دهد باید در حد متوسط زندگی خودش باشد،این را در سوره مبارکه مائده آیه 90 بیان کرده است درباره کفاره قسم می‏فرماید:
«لایواخذکم الله باللغو فی ایمانکم ولکن یواخذکم بما عقدتم الایمان فکفارته‏اطعام عشره مساکین من اوسط ما تطعمون اهلیکم‏» گاهی انسان در طول سال یک یا دوبار میهمانی پر خرجی دارد این ملاک نیست، «من اوسط ما تطعمون‏». البته این‏دستور اختصاص به کفاره قسم ندارد گرچه در خصوص کفاره آمده است اما نه مورد مخصص‏است و نه شاهدی بر تخصیص هست. انسان اگر خواست زکات بدهد نباید از نوع پست ماتطعمون بدهد بلکه باید من اوسط ما تطعمون، باشد. بیان عادی حال انفاق، فقراست وآن کمبود فقر مالی را با این قصد قربت جبران می‏کنند چون همه اینها عبادت است.
زکات به اتفاق همه، عبادت است و نه تنها اجماع بر عبادت بودن زکات هست که‏روایات فراوانی هم داریم، خمس به اندازه زکات روایت ندارد که قصد قربت در آن‏شرط باشد گرچه آن جا هم دعوی اجماع شده، اما باز خمس مثل زکات نیست. در خصوص‏خمس به مناسبت آیه‏ای که در پیش داریم بحث مستقلی است اما در خصوص زکات انسان‏باید آن را با قصد قربت و احترام صرف کند خواه در مصرف مسکین و یتیم و خواه درمصرف فی سبیل الله. اگر خواست‏حوزه‏ای را اداره کند، مسجدی را تعمیر کند، راهی‏یا بیمارستانی را بسازد باید با احترام باشد و نه تنها با احترام باشد بلکه خودرا بده‏کار بداند، نه بده‏کار مالی بلکه بده‏کار روانی.
در سوره مبارکه توبه آیه‏103 این چنین آمده است: «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها و صل علیهم‏ان صلوتک سکن لهم و الله سمیع علیم‏»
درباره احکام زکات صدرش این آیه است، بعدمی‏فرماید این صدقات را خدا قبول می‏کند، آن گاه احکام صدقات را هم بازگو کرده‏است. این که احیانا گفته می‏شود فلان شخص آدم را پاک می‏کند این چنین نیست‏بلکه‏خود عمل انسان، آدمی را پاک می‏کند.
نماز و زکات انسان را پاک می‏کند، فرمود:
«خذ من اموالهم صدقه تطهرهم‏». این «تطهرهم‏» مجزوم که نیست، (تطهرهم) تاجواب امر باشد و تو مطهر باشی. کلمه «تطهرهم‏» مرفوع است جمله هم در محل نصب‏است تا صفت‏برای صدقه باشد. پس صدقه آدم را پاک می‏کند، عمل آدم را پاک می‏کند،همان طوری که عمل ظاهری یعنی غسل و غسل، انسان را پاک می‏کند.
معلوم می‏شود کسی که بده‏کار شرعی است آدم آلوده‏ای است. این که احیانا گفته‏می‏شود مال وسخ و چرک است، از آن رو است که مادامی که مال مردم در دست انسان است‏و انسان مبتلا به مال مردم است آلوده است، وقتی مال مردم را داد پاک می‏شود.ادامه‏دارد

پی‏نوشت‏ها

1- حشر (59) آیه 7
2- نساء (4) آیه 59.
3- طه (20) آیه 64.
4- آل عمران (3) آیه‏92.
5- نساء (4) آیه‏6.
6- همزه (104) آیه‏3 2.
7- عنکبوت (29) آیه‏60.
8- اصول کافی،ج1،ص538،ح7
9-بقره(2)آیه122
10- اصول کافی،ج1،ص538،ح3
11-انفال(8)آیه41
12- اصول کافی،ج1،ص538،ح7
13- همان،ص544،ح7
14-مطففین(83)آیه14

مقالات مشابه

بررسی عوامل مؤثر بر توانمندسازی اقتصادی از منظر قرآن و حدیث

نام نشریهبصیرت و تربیت اسلامی

نام نویسندهعطاء‌الله اسماعیلی, مجید یاسوری, ادینه ابراهیمی

اصول اخلاقی اقتصادی در عرصة توزیع از دیدگاه قرآن و احادیث

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهفرج تلاشان, رقیه ابراهیمی‌زاد جویمی

جستاری در باب وجوه بلاغی آیات وقف

نام نشریهوقف میراث جاویدان

نام نویسندهمهدی ناصری, حسن برزنونی

اقتصاد در قرآن

نام نشریهسفیر

نام نویسندهمرضیه کهنوجی

النظام المالی فی القرآن الکریم

نام نشریهالعقیق

نام نویسندهجاسر ابوصفیة

راهکارهای گسترش فرهنگ وقف و شرایط آن

نام نشریهمبلغان

نام نویسندهعبدالکریم پاک نیا تبریزی

وقف های قرآنی

نام نشریهعلوم و معارف قرآن کریم

نام نویسندهمرتضی رحیمی

بازار

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهمحمدجواد معموری

کارکردهای اجتماعی و روانی اطعام

نام نویسندهخلیل منصوری